انحصار
در بازار سياست
عباس عبدي
ناظران رسمي حكومت در جريان اعتراضات اخير با يك تبختر و بيان تحقيرآميزي برخي فعالان اعتراضات را مسخره ميكنند و با توصيف آنان به افراد دوزاري و ورزشكار و سلبريتي و... ميكوشند كه ابتدا آنان را كم اهميت و سپس خود و طرفداران خود را نسبت به ماهيت اين اعتراضات بدبين و در موضع اخلاقي و سياسي برتر قرار دهند. در حالي كه ماجرا پيچيدهتر است. آنان از موضع بالا ميگويند كه ما يعني صدا و سيما و ديگر نهادهاي حكومتي، سلبريتيها و ورزشكاران را بالا كشيديم و حالا هنوز از روي سفره ما بلند نشدهاند، گاز ميگيرند. آنان بر سفرهاي كه از پول ملت پهن كرده و سلبريتيها و ورزشكاران را بر اين سفره دعوت كرده بودند، تاكيد دارند، گويي كه از پول خودشان حاتمبخشي كردهاند و اكنون توقع جبران آن را دارند. واقعيت اين است كه هيچ چيزي در عرصه سياست ايران رخ نداده كه پيشتر به خوبي پيشبيني نشده باشد، حداقل اين مورد بارها تحليل و پيشبيني شده است. البته تاكيد شود آنچه نوشته ميشود به معناي نفي حق حضور سياسي اين افراد نيست، بلكه اين حضور سياسي واقعيتي است كه بايد مورد توجه و تحليل قرار گيرد.
ويژگي جامعه مدرن وجود نوعي از تقسيم كار پيشرفته و تخصصي است. براي نمونه در علم از جمله پزشكي تقسيم كار رخ داده و به جاي وجود يك نفر به نام حكيم يا پزشك عمومي كه در همه زمينهها نظر دارد، انواع و اقسام اجزاي بدن انسان مشمول يك تخصص شدهاند. حتي در يك عضو مثل چشم چندين تخصص به وجود آمده و بهطور معمول اينها در كار يكديگر دخالت نميكنند. در حالي كه همه آنان به كليات علم پزشكي آشنايي كافي دارند. اگر فرض كنيم كه در يك جامعهاي هستيم كه به عللي متخصص دندانپزشكي يا جراح ندارد، طبيعي است مردم براي كشيدن دندان مجبورند به همان دندانپزشكان تجربي مراجعه كنند، چون نياز به درمان يا كشيدن دندان ضروريتر از آن است كه ناديده گرفته شود و منتظر تربيت متخصص نشست. سياست در دنياي امروز نيز از همين نوع است.گرچه سياستمداري لزوما شغل نيست، ولي سياستورزي غيرحرفهاي تناسب چنداني با دنياي جديد ندارد. اين سياستورزي نيازمند احزاب و گروهها و رسانههايي است كه توليد انديشه و برنامه كنند، افراد را پرورش و آموزش دهند، به طريق مدني و سازمانيافته بسيج نيرو كنند، وارد رقابتهاي سياسي و انتخاباتي شوند. اين حرفه همانقدر تخصصي است كه فوتبال تخصصي است. بهطور قطع ايفاي نقش هنرپيشگي يا فوتبال بازي كردن يك سياستمدار همانقدر ناپخته و ضعيف است كه سياستورزي حرفهاي يك هنرمند يا ورزشكار.
ولي از آنجا كه سياستورزي يك نياز ضروري جامعه امروز است، هر گاه و به هر دليلي كه اين نياز از مجاري عادي و منطقي تامين نشود، كساني پيدا ميشوند كه بار عرضه و انجام آن را به دوش بكشند. از اينجاست كه مسووليت حكومت در پيدايش نتايج ناشي از تخريب نهاد حرفهاي سياست و سياستورزي آشكار ميشود. تضعيف و زدن سياستمداران و احزاب و پرهزينه كردن رفتار حرفهاي سياست يا منتفي كردن عرصه رقابت و تخريب بازي سياست، نتيجهاي جز تضعيف سياست و سياستورزي ندارد. امروز در غيبت و به حاشيه رانده شدن سياستمداران و سياستورزان حرفهاي، بار وظيفه آنان را كسان ديگري به دوش ميكشند كه شايد از بد حادثه و از روي اجبار يا مسووليت مدني در اينجا به پناه آمدهاند. هيچ ساختار سياسي نميتواند اين افراد را محكوم كند كه چرا وارد سياست شدهايد؟ ساختاري كه نتواند سياست و سياستورزي را نهادينه كند، دچار چنين مشكلي خواهد شد.
«خدمت سياست»، يكي از مهمترين خدماتي است كه بايد توليد و عرضه شود. عرضه اين «خدمت» هم از سوي حكومت و دولت است و هم از سوي منتقدين و مخالفان. بازار سياست نيز بايد رقابتي و غيرانحصاري باشد. دقيقا مثل بازار خودرو يا پوشاك و مسكن و غذا و... هنگامي كه طرفِ عرضه انحصاري شد، محصول توليدي به سرعت كم كيفيت شده و نزول ميكند. هنگامي كه ديگران و رقيبان از توليد و عرضه «خدمت سياست» منع شدند، به سرعت كسان ديگري كه لزوما هم در اين حرفه نيستند يا شايد هم نميخواهند باشند، با اجبار اخلاقي وارد ميدان ميشوند. اگر نگاهي به عرصه سياست در دو دهه اخير شود، فهم آنچه امروز رخ داده، خيلي طبيعي است. درباره علت مهم ديگر بروز اين وضعيت، يعني فعاليت انفجاري سلبريتيها نيز در ادامه توضيح ميدهم.